منشاء برخي تركيب­هاي عجيب در فارسي

۲۶ تير ۱۳۹۰




در كتابي كه بنام «شهريار و آن سه بار» براي چاپ آماده مي­شود، توضيحاتي بنا بر نياز بحث در مورد واژه­ها و تركيب­هايي داده خواهد شد كه در زبان­ها پيدا مي­شوند ولي خود آن زبان­ها قادر به توضيح و توجيه ان تركيب­ها نيستند.

 

در اين­جا به پاره­اي از اين اصطلاح­ها و تركيب­هاي موجود در زبان فارسي اشاره مي­شود، براي مثال: يكشنبه، دوشنبه، .. دوقولو، سه قولو، يكي از قولوها، ... سنگ صبور، هفت­سين، شيرآب... يا سؤال­هايي از قبيل: چرا «چهارباغ» وجود دارد ولي «سه­باغ»، و «پنج باغ» وجود ندارند؟ گاوخوني يعني چه؟ ... همانگونه كه بيان شد، چون دليل پيدايش چنين اصطلاح­هايي در آن كتاب مورد بحث قرار خواهد گرفت، لذا، از بحث پيرامون آن خودداري مي­شود و فقط خود اصطلاحات مطرح مي­شوند.

 

شنبه چيست؟ 

 

شنبه چه معنايي دارد؟ و از كجا آمده است كه كلمات بي­مفهوم «يك­شنبه»، «دوشنبه» و ... از آن ايجاد شده و مرسوم گشته است؟ واژه­شنبه از لغت عبري Shabbath مشتق از واژه Shabath (به معني استراحت) آمده است. اين واژه، معني «روز استراحت»، و «روز اول هفته» دارد (همانگونه كه الان براي يهوديان است).

 

اين لغت به صورت Sabbath (به مفهوم شنبه، و هفتمين روز هفته (با شروع از يكشنبه!) به مفهوم روز استراحت) وارد زبان انگليسي شده است. واژه Samedi (شنبه) در فرانسوي نيز از همين واژه است.

 

اين لغت در يوناني به صورت Sabbatan و Sabbato است. در لاتين به صورت Sabbata و Sabbatum، و در روسي به صورت Subbota، و در عربي نيز به صورت «سَبت» و در توركي و فارسي به صورت «شنبه» با تلفظ «شمبه» وارد شده است. همه جا اين لغت به معناي روز استراحت و اولين (و در برخي با شرروع هفته از يكشنبه بعنوان آخرين) روز هفته است.

 

جهت يافتن اينكه چرا در زبان فارسي واژه­هايي با تركيب عجيب «يكشنبه»، «دوشنبه» و ... ايجاد شده، لازم است كه تا به اين مطلب در فولكلور آذربايجان توجه كنيم. روزهاي هفته در فولكلور آذربايجان به اين شكل نام­گذاري شده­اند:

 

1- شمبه،

 

2- سود گونو (روز شير)،

 

3- دوز گونو (روز نمك)،

 

4- بوش گون (روز خالي)،

 

5- چرشنبه (شنبه­ ي مقابل «شنبه»، شنبه­ ي فرعي، شنبه­ ي ناقص)،

 

6- جومـا آخشامي (عصر جمعه)،

 

7- جوما گونو (روز جمعه)

 

 

همان­گونه كه ملاحظه مي­شود هفته به «دو» بخش «سه روزه» و «يك روز خالي در وسط» و يا اينكه به دو بخش «4 روزه» و «3 روزه» تقسيم شده كه بخش اول با «شمبه» و بخش دوم با «چرشمبه» شروع مي­شود. نكته­ ي مهم و مسأله ­ساز در اين­جا دانستن و يا ندانستن معناي واژه­ي «چر» است.

 

چر واژه اي است كه چه به صورت «چر» و چه به صورت «چار» به شكل گسترده­اي از زبان­هاي توركي گرفته تا مغولي و حتي انگليسي پخش شده است. در اين جا به چند مورد از معناهاي «چر» دقت كنيد:

 

- چر (نوعي بيماري حيوانات)

 

 

- چر (-چوب)

 

 

- چر (ناقص)

 

 

- چر (هنگام، زمان)

 

 

- چر (روبروي، مقابل)

 

 

كه ديگر به واژه­ه اي تركيبي مراجعه نمي­كنيم.

 

رفتار عجيب زبان فارسي اين است كه هيچ ملاحظه­­ ي در و همسايه را نكرده و بدون تعارف «چرشمبه» را «چهارشنبه» فرض كرده و عجيب­تر اين كه با عدد روزهاي بين شنبه تا چرشمبه را نيز پر كرده است و در نتيجه اين نام­گذاري بي­مسماي موجود روزهاي هفته بوجود آمده است.

 

دوقولو، سه­ قولو، ... يكي از قولوها ...

 

تركيب جعلي «دوقولو» از فعل «دوغماق» (زاييدن) در توركي است كه از تركيب «ائكيز دوغولو» (جفت زاييده شده) بوجود آمده است و حالا اصطلاحات عجيب و غريب «سه قولو»، «يكي از قولوها» ايجاد شده­اند كه نيازي به توضيح بيشتر نيست و خود گوياست.

 

سنگ صبور

 

اين كه چرا تركيب و اصطلاح عجيب «سنگ صبور» پيدا شده نياز به توضيح مختصري دارد. در اينجا مفهوم «داش» كه در توركي اسم است و معني «سنگ» مي­دهد با پسوند «- داش» كه به معني «هم» است خلط شده. ابتدا اجازه بدهيد مثال­هايي در اين مورد يعني كلماتي با پسوند «- داش» ارائه شود»

 

- يولداش = يول (راه) + داش (هم) = همراه، رفيق

 

 

- قارداش = قارين (شكم) + داش (هم) = هم­شكم، از يك شكم زاده شده، برادر

 

 

- چاغداش = چاغ (زمان، عصر) + داش (هم) = همزمان، هم عصر، معاصر

 

 

- آداش = آد (نام) + داش (هم) = هم­نام

 

 

- سيرداش = سير (راز، سر) + داش (هم) = همراز، محرم اسرار يكديگر

 

 

- آرخاداش = آرخا (پشت) + داش (هم) = هم پشتيبان، كساني كه پشتيبان يكديگرند

 

 

- صبيرداش = صبير (صبر) + (داش) = هم­ صبر، كساني كه صبر خود را سهيم مي­شوند

 

 

همانگونه كه ملاحظه مي­­كنيد واژه «صبير» كه در توركي همان «صبر» است به صورت «صبور» فرض شده و پسوند «- داش» نيز «سنگ» در نظر گرفته شده است و تركيب بي­مسماي «سنگ صبور» ايجاد شده است. اصلاً سنگ نيازي به صفت صبور بودن ندارد.

 

اما، در فولكولور آذربايجان و در قصه­ ها، دختركي با قضيه­ اي روبرو مي­شود كه از توان و تحمل روحي او خارج است. لذا، عروسكي برايش تهيه مي­كنند كه او در خفا هر روز قصه­ اش را به او بازگو مي­كند. يعني، اين عروسك «صبيرداش» (هم صبر) او مي­شود و در نهايت دخترك سالم مي­ماند و عروسك از فشار روحي مي­تركد و يا چاك برمي­دارد (چاتلايير). يعني در فشار روحي دق مي­كند و مي­ميرد كه احتمالاً واژه «چاتلاماق» (نوعي از مردن) در توركي به اين مفهوم برمي­گردد.

 

آن گاه، دختر قصه­ اش را به سنگ مي­گويد يعني سنگ «هم صبر» او مي­شود و در نهايت سنگ نيز چاك برمي­دارد (چاتلايير). امروز اصطلاح «داش چاتلاسا» (اگر سنگ چاك برداد) به مفهوم نهايت طاقت به كار مي­رود. به اين اصطلاح دقت كنيد: در جايي كه ساعت نباشد و بخواهند زمان را تخمين بزنند براي بيان نهايت احتمال زمان مي­گويند: «داش چاتلاسا ساعات بئش­دير!» (اگر سنگ چاك بردارد ساعت 5 بيشتر نمي­تواند باشد).

 

در ادامه­ ي اين بحث بد نيست نظري به ترجمه­ ي شعر يوناني ­اي كه شاملو ترجمه كرده بود و با صداي خودش فروخته مي­شود، دقت كنيد. در يكي از شعرها اين گونه مي­گويد:

 

توده­ ي كوچك بي­ گلوله و شمشير مي­جنگد

 

براي نان همه، براي نور و براي سرود

 

و در گلوله پنهان مي­سازد فريادهاي شادي و غمش را

 

چرا كه اگر زبان بگشايد صخره ­ها از هم بخواهد شكافت

 

اين اصطلاح «صخره­ها از هم بخواهد شكافت» همان چاك برداشتن سنگ است كه با بزك ادبياتي تر ارائه شده و نهايت طاقت را مي­رساند. يعني، اگر آن توده­ي كوچك زبان گشود بدانيد كه نهايت يك طاقت و توان ممكن فرا رسيده است. اين ارتباط نهايت طاقت با سنگ خود به خود گوياي مطلب هست كه سنگ نيازي به صفت صبور بودگي ندارد و خودبخود صبور هست. اين تعبير روشنفكري نيست، بلكه يك ريشه مشترك فولكولوريك و اساطيري در ميان اقوام است. به­تر نبود كه شاملو به فولكولور در شكل اصيل­تر آن بيشتر توجه مي­كرد؟

 

7سين

 

پيدايش تركيب عجيب «هفت­ سين» نيز ار آن مواردي است كه هنوز محققين محترم فارس جوابي بر مفهوم و نحوه­ ي پيدايش آن ندارند. ابتدا، اجازه بدهيد تا نكته­ اي را در زبان توركي و فولكولور آن توضيح بدهيم، آن­گاه به نحوه­ ي پيدايش آن بپردازيم.

 

در پاره­ اي از زبان­ها مثل لاتين، روسي، توركي و ... اسم و صفت صرف مي­شود كه در زبان­شناسي به اين صرف اسم و صفت declension گفته مي­شود. در توركي در وضعيت «رائي» accusative اگر اسم يا صفت به مصوت ختم شود پسوند «- سين» يا «- سيني» مي­گيرد. مثلاً: واژه­هاي «آتا» يا «ده­ده» در جمله «پدرش را ديدم» (آتاسين ]ده­ ده­ سين[ گؤردوم.) همان­گونه كه گفته شد، چون اين اسم­ها به مصوت «آ»، «ــَـ» ختم مي­شود در حالت «رائي» پسوند «- سين» مي­گيرد. از اين رو واژه­هاي «آتا»، «بابا»، «ده­ده»، «آنا»، «آبا»، «نه­نه»، «باجي»، «اوجا»، «گوده»، «آرا»، و ... و نيز در مورد عددهاي «ايكي = 2»، «آلتي = 6» «يئددي = 7»، «اون ايكي = 12»، «ييرمي (ايگيرمي) = 20»، «اللي = 50» و ... چون به مصوت ختم مي­شوند در وضعيت accusative پسوند «- سين»، و «- سيني» خواهند گرفت. مثل:

 

- ايكي­سين (دو تايش را)

 

- آلتي­سين (شش تايش را)

 

- يئددي­سين (هفت تايش را)

 

- ...

 

- اللي­سين (پنجاه تايش را)

 

در هنگام تحويل سال در فولكولور آذربايجان اين گونه گفته مي­شده: "آيدين بركت زادلاردان يئددي­سين قويون" (از چيزهايي كه سمبل بركت و روشنايي­اند هفت­تايش را بگذاريد.) اين هفت مورد تقريباً از اين قرارند:

 

1- قرآن (سمبل اعتقادي)

 

2- سو (= آب؛ سمبل پاكي و حيات و روشنايي)

 

3- بوغدا و برخي غلات ديگر (= گندم؛ به صورت برشته كه محصول روي زمين و سمبل غذا هستند)

 

4- ميوه (مخصوصاً سيب و سنجد كه تا آن موقع سال مي­مانند؛ سمبل بركت روي درخت و يا سردرختي)

 

5- يومورتا (= تخم مرغ؛ كه سمبل بركت حيواني است)

 

6- سيككه (= سكه؛ كه سمبل بركت داد و ستد است)

 

7- گؤيه­ رتي (= سبزه؛ كه سمبل رويش و تازه شدن و ادامه حيات است)

 

 

كه در نتيجه سال كهنه به بركت سال جديد پيوند مي­خورد و ادامه مي­يافت.

 

ملاحظه مي­كنيد كه «7سين» اگر به توركي خوانده شود مي­شود «يئددي­ سين» كه به معناي «هفت­تايش را» است. ولي تفكر غيرفولكولوريك محققان و منگ­ شدگي در مقابل زبان فارسي باعث مدفون شدن اين ردپاي فولكولوريك شده است و به جاي اين سمبل­هاي بركت «سماق» و «سركه» پيدا شده است كه لابد به سماق و سركه ­ي سال جديد پيوند مي­خورد و ادامه مي­يابد!

 

شيرآب

 

اين واژه را نيز كه مرتبط با مفاهيم آوايي است در اينجا از اين لحاظ مي­آوريم كه در فولكولور و زبان توركي آذربايجاني اصيل­ترين سيستم آوايي-مفهومي اصوات زباني وجود دارد كه در كتاب ديگري به اين سيستم آوايي-مفهومي خواهيم پرداخت.

 

در توركي آذربايجاني سيستم آوايي-مفهومي خاصي براي بيان ريزش آب وجود دارد كه تغيير مصوت مياني باعث تغيير مفهوم واژه مي­گردد:

 

- شارر (شارّ): ريزش آب از ارتفاع بالا

 

- شورر (شورّ): ريزش آب يا ... به صورت تقريباً افقي (مثل ريزش خون از رگ، ريختن بي ­هدف آب نسبتاً كم فشار از شلنگ)

 

- شيرر (شيرّ): ريزش آب از ارتفاع كم

 

(البته در كتابي كه به سسيتم آوايي-مفهومي در توركي آذربايجاني اختصاص دارد بيش­تر توضيح داده خواهد شد كه) صداي /ش/ مفهوم «سر و صدا»، «ايجاد صدا و مرتبط شدگي» دارد. مصوت مياني «ارتفاع» را مشخص مي­كند و صداي /ر/ جريان و حركت را مي­سازد و تكرار آن نشان دهنده استمرار است. در زبان فارسي و در اصطلاحات علمي از «شار» استفاده مي­شود ولي استفاده از فعل «شار شار كردن» (به شكلي كه در فارسي فعل­سازي شود) يا «شاريدن» ديده نمي­شود. تنها در واژه­هايي مثل «آبشار» ديده مي­شود. تركيب فعل واره­ي «شُر شُر كردن» وجود دارد ولي تركيب «شير شير كردن» وجود ندارد.

 

ملاحظه مي­كنيد كه واژه­ي «شير» با مفهومي كه ايجاد مي­كند براي شير آب مورد استفاده قرار گرفته است. ضمناً فعل­هاي توركي به صورت مصدر در اين مورد عبارتند از:

 

- شاريلداماق

 

- شيريلداماق

 

- شورولداماق

 

يعني، هر سه شكل فعل وجود دارد. واژه­هاي «شير دادن»، «شيريلتي»، «شيرراتان»، «شورولقان»، «شورولتو» و ... نيز از اين مصدرها ساخته مي­شوند. «شيرآب» نيز از اين مصدرهاست و توجيهاتي از قبيل «ساخته شدن شيرآب به صورت شير درنده» و ... از روي ناچاري است كه باعث مي­شود محققان راحت­طلب دست به جعل و يا خيال­پردازي بزنند.

 

چهارباغ، كوير، و گاوخوني

 

چرا واژه و تركيب «چهارباغ» وجود دارد ولي «سه باغ»، «پنج باغ» و ... وجود ندارند؟ گفتني است كه اين تركيب نيز از مواردي است كه فارسي بدون هيچ ملاحظه­و تعارفي فوراً مهر «چهار» كذايي خود را بر آن زده است. قبلاً راجع به واژه­ي «چر» بحث شد كه البته بسيار گسترده است و بحث ائتيمولوژيكي آن در حوصله اين بحث نيست. در اين مورد نيز وجود واژه­ ي «چر» در ابتداي «باغ» باعث برداشت فارسي زبان از آن به عنوان «چهار» شده است.

 

اين تركيب يعني «چهارباغ» به صورت «چرباغ» به وسيله­ ي صفويان از آذربايجان به اصفهان برده شده است. «چرباغ» كه در ادبيات عاشقانه­ ي توركي مثل «اصلي و كرم» به كرات از آن ياد مي­شود دقيقاً به معناي «پارك» به مفهوم امروزي است.

 

به چند مورد ديگر از واژه­هايي كه اسم مكان و جايي هستند دقت كنيد:

 

- لوت (عريان): بيابان لوت

 

- كوير = كَوَ (خشك، بي­حاصل، بدرد نخور) + يئر (زمين) : بيابان كوير

 

حالا به اسم بي­مسماي «باتلاق گاوخوني» دقت كنيد كه هيچ ربطي به «گاو» و «خون» ندارد و كاملاً ساده به اين صورت است: «قوخونني = قوخونّي» Qoxunni (يعني داراي بوي تند و زننده و اين­گونه هم هست). توضيح اينكه در توركي اگر اسم به صداي «ر» و يا «ن» ختم شود به جاي پسوندهاي «- لي»، و «- لو» صداهاي ياد شده تكرار مي­شود. مثلاً:

 

- تهرانلي = تهرانني = تهرانّي

 

- اهرلي = اهرري = اهرّي

 

اين نكته در مورد تورك­هاي مركز (اراك، قوم، همدان، و ...) و به خصوص اطراف اصفهان شديدتر است.

  •  

 



بؤلوم : ديل یازار : bozkurt 2 باخیش

قدرت و امكانات زبان تركي

۱۲ فروردين ۱۳۹۰

• هماهنگي اصوات يكي از زيباترين خصوصيات زبان تركي است كه باعث راحتي تلفظ و خوش آهنگي آن مي شود. در زبان تركي صداهاي خشن (O,U,A,I) و صداهاي نازك (Ö,Ü,E,Ə,İ) نمي توانند در ريشه يك كلمه با هم مخلوط شوند و با همان ترتيب فوق در كلمه مي آيند مانند: Gözəllik و Ayrılık. كلمات خارجي نيز حتي المقدور تحت تأثير اين قانون جالب قرار مي گيرند مانند كلمه عربي حسين (Hoseyn) كه در تركي Hüseyn و كلمه عربي عباس (Əbbas) كه در تركي (Abbas) گفته


بؤلوم : ديل یازار : bozkurt 1 باخیش

شعري به فردوسي

۵ اسفند ۱۳۸۹

بسي رنج بردي در اين سال سي
بري گنج از اين پارسي
به شوق درم نظم آراستي
به دنيا نيفزودي و دين كاستي
دو من مثنوي بهر زر ساختي
به تركان و تورانيان تاختي
نيامد خوش آن را به سلطان ترك
كه بد گفتي از ايل و خاقان ترك
زرت را ندادند و گفتند سيم
اگر چه نهادند نامت حكيم



بؤلوم : ديل یازار : bozkurt 0 باخیش

در محضر ترك

۵ اسفند ۱۳۸۹

ي هرزه گياه باغ ايران

اي روبه سرزمين شيران

بازي ننماي با دم شير

هر چند به دست اوست زنجير

توهين ننما به قوم و كيشم

كز هر جهتي من از تو بيشم

در محضر ترك ادب نگهدار



بؤلوم : ديل یازار : bozkurt 1 باخیش

طرز تهيه زبان فارسي...

۲۲ بهمن ۱۳۸۹

درس آشپزي:

نحوه تهيه ترشي هفت بيجار شوونيستي با زبان فارسي.

مواد مورد نياز:

دَببه اي برداريد كه ظرف مخصوص ساختن ترشي است.

بيست و هشت عدد حروف الفباي عربي كوچك متوسط و درشت.



بؤلوم : ديل یازار : bozkurt 0 باخیش

1 |