در محضر ترك

۵ اسفند ۱۳۸۹

اي هرزه گياه باغ ايران

اي روبه سرزمين شيران

بازي ننماي با دم شير

هر چند به دست اوست زنجير

توهين ننما به قوم و كيشم

كز هر جهتي من از تو بيشم

در محضر ترك ادب نگهدار

سر خم كن و حرمت و ادب دار

ما با ادبيم با ادب باش

وز بي ادبي گزيده لب باش

ما ترك غيور و قهرمانيم

ما سرور مردم جهانيم

ما ملت قهرمان تركيم

ما زاده سرزمين گرگيم

پا چون به حريم ما گذاريد

ساكت شده پارس كم نماييد

روي تو اگر كمي حيا داشت

انديشه تو اگر صفا داشت

گر احمق و بي حيا نبودي

درمانده و بي نوا نبودي

در خانه دل ترا چوكس بود

فرمايش شهريار بس بود

اما چه كنم كه بي حيايي

تو مظهر جوري و جفايي

خود بند ادب گسسته خواهي

خود حرمت خود شكسته خواهي

اي مظهر هر فساد و پستي

هان حرمت عارفان شكستي

بنگر كه چه بي اصالتي تو

بي حرمت و بي لياقتي تو

در اوج كلاس بي كلاسي

تو وصله زشت يك لباسي

حيف است بگويمت خري تو

تهراني لوس و عنتري تو

آويزه گوش كن از اين پس

هر دور و زمان و پيش هركس

زين بعد به هر كجا رسيدي

هر جا كه نشان ز ترك ديدي

برخيز و وفاي خود نشان ده

در محضر ترك دم تكان ده

يادت نرود ولو به گاهي

اين گفته ماندگار شاهي



بؤلوم : ديل یازار : bozkurt 1 باخیش