اعترافات شوك آور يك روزنامه نگار وشاعر ارمني در باره فاجعه خوجالي

۲۷ تير ۱۳۹۰

 

يكي‌ از شعرا و نويسندگان مشهور ارمني به نام زوري بالايان در كتابي‌ تحت عنوان ؛احيا دوباره روحمان؛ از قتل عام خوجالي در تاريخ ۲۶ فوريه ۱۹۹۲ كه خود نيز در آن شركت داشته چنين مينويسد:
با خاچاتوريان به خانه اي كه تصرف كرده بوديم وارد و كودك ۱۳ ساله توركي راديديم كه توسط سربازان ارمني به پنجره اتاق ميخكوب شده بود خاچاتوريان براي اينكه جلوي گريه و فريادهاي كودك را بگيرد پستان بريده شده مادرش را به زور در دهان وي فرو برد بعد از آن من پوست سر و سينه و شكم كودك را كنده و تايم گرفتم كودك در عرض هفت دقيقه بر اثر شدت خونريزي جان داد و من با اين عمل دچار شادي و شعف زايد الوصفي شدم و تمام روحم سر شار از غرور گرديد.

خاچاتوريان جسد كودك را تكه تكه كرده و در مقابل سگهايي كه از نژاد خود تركها هستند انداخت!شب همانروز اين كار را با سه كودك ديگر ترك تكرار كرديم `بدين شكل من به وظيفه خود به عنوان يك ارمني عمل كرده و يقين دارم كه كه تمامي‌ ارامنه به ما و كارهايمان افتخار خواهند كرد.

زوري بالايان - از كتاب احيا دوباره روحمان- چاپ شده در صفحه ۲۶۰ تا ۲۶۲ نشريه وانادزور بتاريخ ۱۹۹۶.
علاوه بر اين نويسنده و روزنامه نگار ديگر ارمني به نام ديويد خرديان كه اكنون ساكن لبنان مي‌باشد در لابلاي صفحات ۱۹ تا ۷۶ كتابي تحت عنوان'' در راه صليب'' از مصيبتهاي وارد به اهالي خوجالي در طي‌ قتل عام آنها توسط ارامنه به عنوان افتخار ارامنه ياد كرده و در صفحهٔ ۲۶ آن نوشته است:در يك صبح سرد در نزديكيهاي داش بولاق مجبور شديم براي عبور از يك باتلاق از اجساد پلي‌ براي عبور بسازيم ''پود پول كوويك اوهانيان '' وقتي‌ ترس مرا در عبور از روي اجساد ديد و اشاره كرده وگفت نترس حركت كن و من پايم را روي جسد دختري ۹ تا ۱۱ ساله گذاشته و شروع به حركت نمودم.پاهايم وتمام شلوارم غرق خون شده بود. بدين شكل ما از روي اجساد ۱۲۰۰ نفر كه پلي‌ براي ما شده بودند گذشتيم.
در صفحهٔ۶۲ و ۶۳ '' مارتين ۲'' از يك گروه ارمني به نام كافلان كه وظيفه سوزاندن اجساد را بر عهده داشتند نام برده شده و در ادامه آمده است: ۲۰۰۰ نفر از منگولهاي پست(توركها) در يك كيلومتري خوجالي سوزانده شد .در آخرين ماشيني كه براي سوزاندن حمل ميكردند من دختري ۱۰ ساله را ديدم كه عليرغم زخمهاي زياد در ناحيه سر و دست وسرما و گرسنگي همچنان زنده بود و به سختي نفس مي‌كشيد ;دخترك به من نگاه ميكرد و من هيچگاه چشمها ي آن دختر ۱۰ ساله را كه با مرگ دست و پنجه نرم ميكرد را فراموش نخواهم كرد `سربازي به نام تيكرانيان گوشهاي دخترك را گرفت و او را كشان كشان به داخل اجسادي انداخت كه قرار بود سوزانده شوند سپس مواد آتش زا بر روي آنها ريخته و اجساد راآتش زدند' صداي نالهٔ و فرياد كساني‌ كه هنوز زنده بودند از ميان آتش به گوش ميرس
د.



بؤلوم : سياست یازار : bozkurt 1 باخیش

منشاء برخي تركيب­هاي عجيب در فارسي

۲۶ تير ۱۳۹۰




در كتابي كه بنام «شهريار و آن سه بار» براي چاپ آماده مي­شود، توضيحاتي بنا بر نياز بحث در مورد واژه­ها و تركيب­هايي داده خواهد شد كه در زبان­ها پيدا مي­شوند ولي خود آن زبان­ها قادر به توضيح و توجيه ان تركيب­ها نيستند.

 

در اين­جا به پاره­اي از اين اصطلاح­ها و تركيب­هاي موجود در زبان فارسي اشاره مي­شود، براي مثال: يكشنبه، دوشنبه، .. دوقولو، سه قولو، يكي از قولوها، ... سنگ صبور، هفت­سين، شيرآب... يا سؤال­هايي از قبيل: چرا «چهارباغ» وجود دارد ولي «سه­باغ»، و «پنج باغ» وجود ندارند؟ گاوخوني يعني چه؟ ... همانگونه كه بيان شد، چون دليل پيدايش چنين اصطلاح­هايي در آن كتاب مورد بحث قرار خواهد گرفت، لذا، از بحث پيرامون آن خودداري مي­شود و فقط خود اصطلاحات مطرح مي­شوند.

 

شنبه چيست؟ 

 

شنبه چه معنايي دارد؟ و از كجا آمده است كه كلمات بي­مفهوم «يك­شنبه»، «دوشنبه» و ... از آن ايجاد شده و مرسوم گشته است؟ واژه­شنبه از لغت عبري Shabbath مشتق از واژه Shabath (به معني استراحت) آمده است. اين واژه، معني «روز استراحت»، و «روز اول هفته» دارد (همانگونه كه الان براي يهوديان است).

 

اين لغت به صورت Sabbath (به مفهوم شنبه، و هفتمين روز هفته (با شروع از يكشنبه!) به مفهوم روز استراحت) وارد زبان انگليسي شده است. واژه Samedi (شنبه) در فرانسوي نيز از همين واژه است.

 

اين لغت در يوناني به صورت Sabbatan و Sabbato است. در لاتين به صورت Sabbata و Sabbatum، و در روسي به صورت Subbota، و در عربي نيز به صورت «سَبت» و در توركي و فارسي به صورت «شنبه» با تلفظ «شمبه» وارد شده است. همه جا اين لغت به معناي روز استراحت و اولين (و در برخي با شرروع هفته از يكشنبه بعنوان آخرين) روز هفته است.

 

جهت يافتن اينكه چرا در زبان فارسي واژه­هايي با تركيب عجيب «يكشنبه»، «دوشنبه» و ... ايجاد شده، لازم است كه تا به اين مطلب در فولكلور آذربايجان توجه كنيم. روزهاي هفته در فولكلور آذربايجان به اين شكل نام­گذاري شده­اند:

 

1- شمبه،

 

2- سود گونو (روز شير)،

 

3- دوز گونو (روز نمك)،

 

4- بوش گون (روز خالي)،

 

5- چرشنبه (شنبه­ ي مقابل «شنبه»، شنبه­ ي فرعي، شنبه­ ي ناقص)،

 

6- جومـا آخشامي (عصر جمعه)،

 

7- جوما گونو (روز جمعه)

 

 

همان­گونه كه ملاحظه مي­شود هفته به «دو» بخش «سه روزه» و «يك روز خالي در وسط» و يا اينكه به دو بخش «4 روزه» و «3 روزه» تقسيم شده كه بخش اول با «شمبه» و بخش دوم با «چرشمبه» شروع مي­شود. نكته­ ي مهم و مسأله ­ساز در اين­جا دانستن و يا ندانستن معناي واژه­ي «چر» است.

 

چر واژه اي است كه چه به صورت «چر» و چه به صورت «چار» به شكل گسترده­اي از زبان­هاي توركي گرفته تا مغولي و حتي انگليسي پخش شده است. در اين جا به چند مورد از معناهاي «چر» دقت كنيد:

 

- چر (نوعي بيماري حيوانات)

 

 

- چر (-چوب)

 

 

- چر (ناقص)

 

 

- چر (هنگام، زمان)

 

 

- چر (روبروي، مقابل)

 

 

كه ديگر به واژه­ه اي تركيبي مراجعه نمي­كنيم.

 

رفتار عجيب زبان فارسي اين است كه هيچ ملاحظه­­ ي در و همسايه را نكرده و بدون تعارف «چرشمبه» را «چهارشنبه» فرض كرده و عجيب­تر اين كه با عدد روزهاي بين شنبه تا چرشمبه را نيز پر كرده است و در نتيجه اين نام­گذاري بي­مسماي موجود روزهاي هفته بوجود آمده است.

 

دوقولو، سه­ قولو، ... يكي از قولوها ...

 

تركيب جعلي «دوقولو» از فعل «دوغماق» (زاييدن) در توركي است كه از تركيب «ائكيز دوغولو» (جفت زاييده شده) بوجود آمده است و حالا اصطلاحات عجيب و غريب «سه قولو»، «يكي از قولوها» ايجاد شده­اند كه نيازي به توضيح بيشتر نيست و خود گوياست.

 

سنگ صبور

 

اين كه چرا تركيب و اصطلاح عجيب «سنگ صبور» پيدا شده نياز به توضيح مختصري دارد. در اينجا مفهوم «داش» كه در توركي اسم است و معني «سنگ» مي­دهد با پسوند «- داش» كه به معني «هم» است خلط شده. ابتدا اجازه بدهيد مثال­هايي در اين مورد يعني كلماتي با پسوند «- داش» ارائه شود»

 

- يولداش = يول (راه) + داش (هم) = همراه، رفيق

 

 

- قارداش = قارين (شكم) + داش (هم) = هم­شكم، از يك شكم زاده شده، برادر

 

 

- چاغداش = چاغ (زمان، عصر) + داش (هم) = همزمان، هم عصر، معاصر

 

 

- آداش = آد (نام) + داش (هم) = هم­نام

 

 

- سيرداش = سير (راز، سر) + داش (هم) = همراز، محرم اسرار يكديگر

 

 

- آرخاداش = آرخا (پشت) + داش (هم) = هم پشتيبان، كساني كه پشتيبان يكديگرند

 

 

- صبيرداش = صبير (صبر) + (داش) = هم­ صبر، كساني كه صبر خود را سهيم مي­شوند

 

 

همانگونه كه ملاحظه مي­­كنيد واژه «صبير» كه در توركي همان «صبر» است به صورت «صبور» فرض شده و پسوند «- داش» نيز «سنگ» در نظر گرفته شده است و تركيب بي­مسماي «سنگ صبور» ايجاد شده است. اصلاً سنگ نيازي به صفت صبور بودن ندارد.

 

اما، در فولكولور آذربايجان و در قصه­ ها، دختركي با قضيه­ اي روبرو مي­شود كه از توان و تحمل روحي او خارج است. لذا، عروسكي برايش تهيه مي­كنند كه او در خفا هر روز قصه­ اش را به او بازگو مي­كند. يعني، اين عروسك «صبيرداش» (هم صبر) او مي­شود و در نهايت دخترك سالم مي­ماند و عروسك از فشار روحي مي­تركد و يا چاك برمي­دارد (چاتلايير). يعني در فشار روحي دق مي­كند و مي­ميرد كه احتمالاً واژه «چاتلاماق» (نوعي از مردن) در توركي به اين مفهوم برمي­گردد.

 

آن گاه، دختر قصه­ اش را به سنگ مي­گويد يعني سنگ «هم صبر» او مي­شود و در نهايت سنگ نيز چاك برمي­دارد (چاتلايير). امروز اصطلاح «داش چاتلاسا» (اگر سنگ چاك برداد) به مفهوم نهايت طاقت به كار مي­رود. به اين اصطلاح دقت كنيد: در جايي كه ساعت نباشد و بخواهند زمان را تخمين بزنند براي بيان نهايت احتمال زمان مي­گويند: «داش چاتلاسا ساعات بئش­دير!» (اگر سنگ چاك بردارد ساعت 5 بيشتر نمي­تواند باشد).

 

در ادامه­ ي اين بحث بد نيست نظري به ترجمه­ ي شعر يوناني ­اي كه شاملو ترجمه كرده بود و با صداي خودش فروخته مي­شود، دقت كنيد. در يكي از شعرها اين گونه مي­گويد:

 

توده­ ي كوچك بي­ گلوله و شمشير مي­جنگد

 

براي نان همه، براي نور و براي سرود

 

و در گلوله پنهان مي­سازد فريادهاي شادي و غمش را

 

چرا كه اگر زبان بگشايد صخره ­ها از هم بخواهد شكافت

 

اين اصطلاح «صخره­ها از هم بخواهد شكافت» همان چاك برداشتن سنگ است كه با بزك ادبياتي تر ارائه شده و نهايت طاقت را مي­رساند. يعني، اگر آن توده­ي كوچك زبان گشود بدانيد كه نهايت يك طاقت و توان ممكن فرا رسيده است. اين ارتباط نهايت طاقت با سنگ خود به خود گوياي مطلب هست كه سنگ نيازي به صفت صبور بودگي ندارد و خودبخود صبور هست. اين تعبير روشنفكري نيست، بلكه يك ريشه مشترك فولكولوريك و اساطيري در ميان اقوام است. به­تر نبود كه شاملو به فولكولور در شكل اصيل­تر آن بيشتر توجه مي­كرد؟

 

7سين

 

پيدايش تركيب عجيب «هفت­ سين» نيز ار آن مواردي است كه هنوز محققين محترم فارس جوابي بر مفهوم و نحوه­ ي پيدايش آن ندارند. ابتدا، اجازه بدهيد تا نكته­ اي را در زبان توركي و فولكولور آن توضيح بدهيم، آن­گاه به نحوه­ ي پيدايش آن بپردازيم.

 

در پاره­ اي از زبان­ها مثل لاتين، روسي، توركي و ... اسم و صفت صرف مي­شود كه در زبان­شناسي به اين صرف اسم و صفت declension گفته مي­شود. در توركي در وضعيت «رائي» accusative اگر اسم يا صفت به مصوت ختم شود پسوند «- سين» يا «- سيني» مي­گيرد. مثلاً: واژه­هاي «آتا» يا «ده­ده» در جمله «پدرش را ديدم» (آتاسين ]ده­ ده­ سين[ گؤردوم.) همان­گونه كه گفته شد، چون اين اسم­ها به مصوت «آ»، «ــَـ» ختم مي­شود در حالت «رائي» پسوند «- سين» مي­گيرد. از اين رو واژه­هاي «آتا»، «بابا»، «ده­ده»، «آنا»، «آبا»، «نه­نه»، «باجي»، «اوجا»، «گوده»، «آرا»، و ... و نيز در مورد عددهاي «ايكي = 2»، «آلتي = 6» «يئددي = 7»، «اون ايكي = 12»، «ييرمي (ايگيرمي) = 20»، «اللي = 50» و ... چون به مصوت ختم مي­شوند در وضعيت accusative پسوند «- سين»، و «- سيني» خواهند گرفت. مثل:

 

- ايكي­سين (دو تايش را)

 

- آلتي­سين (شش تايش را)

 

- يئددي­سين (هفت تايش را)

 

- ...

 

- اللي­سين (پنجاه تايش را)

 

در هنگام تحويل سال در فولكولور آذربايجان اين گونه گفته مي­شده: "آيدين بركت زادلاردان يئددي­سين قويون" (از چيزهايي كه سمبل بركت و روشنايي­اند هفت­تايش را بگذاريد.) اين هفت مورد تقريباً از اين قرارند:

 

1- قرآن (سمبل اعتقادي)

 

2- سو (= آب؛ سمبل پاكي و حيات و روشنايي)

 

3- بوغدا و برخي غلات ديگر (= گندم؛ به صورت برشته كه محصول روي زمين و سمبل غذا هستند)

 

4- ميوه (مخصوصاً سيب و سنجد كه تا آن موقع سال مي­مانند؛ سمبل بركت روي درخت و يا سردرختي)

 

5- يومورتا (= تخم مرغ؛ كه سمبل بركت حيواني است)

 

6- سيككه (= سكه؛ كه سمبل بركت داد و ستد است)

 

7- گؤيه­ رتي (= سبزه؛ كه سمبل رويش و تازه شدن و ادامه حيات است)

 

 

كه در نتيجه سال كهنه به بركت سال جديد پيوند مي­خورد و ادامه مي­يافت.

 

ملاحظه مي­كنيد كه «7سين» اگر به توركي خوانده شود مي­شود «يئددي­ سين» كه به معناي «هفت­تايش را» است. ولي تفكر غيرفولكولوريك محققان و منگ­ شدگي در مقابل زبان فارسي باعث مدفون شدن اين ردپاي فولكولوريك شده است و به جاي اين سمبل­هاي بركت «سماق» و «سركه» پيدا شده است كه لابد به سماق و سركه ­ي سال جديد پيوند مي­خورد و ادامه مي­يابد!

 

شيرآب

 

اين واژه را نيز كه مرتبط با مفاهيم آوايي است در اينجا از اين لحاظ مي­آوريم كه در فولكولور و زبان توركي آذربايجاني اصيل­ترين سيستم آوايي-مفهومي اصوات زباني وجود دارد كه در كتاب ديگري به اين سيستم آوايي-مفهومي خواهيم پرداخت.

 

در توركي آذربايجاني سيستم آوايي-مفهومي خاصي براي بيان ريزش آب وجود دارد كه تغيير مصوت مياني باعث تغيير مفهوم واژه مي­گردد:

 

- شارر (شارّ): ريزش آب از ارتفاع بالا

 

- شورر (شورّ): ريزش آب يا ... به صورت تقريباً افقي (مثل ريزش خون از رگ، ريختن بي ­هدف آب نسبتاً كم فشار از شلنگ)

 

- شيرر (شيرّ): ريزش آب از ارتفاع كم

 

(البته در كتابي كه به سسيتم آوايي-مفهومي در توركي آذربايجاني اختصاص دارد بيش­تر توضيح داده خواهد شد كه) صداي /ش/ مفهوم «سر و صدا»، «ايجاد صدا و مرتبط شدگي» دارد. مصوت مياني «ارتفاع» را مشخص مي­كند و صداي /ر/ جريان و حركت را مي­سازد و تكرار آن نشان دهنده استمرار است. در زبان فارسي و در اصطلاحات علمي از «شار» استفاده مي­شود ولي استفاده از فعل «شار شار كردن» (به شكلي كه در فارسي فعل­سازي شود) يا «شاريدن» ديده نمي­شود. تنها در واژه­هايي مثل «آبشار» ديده مي­شود. تركيب فعل واره­ي «شُر شُر كردن» وجود دارد ولي تركيب «شير شير كردن» وجود ندارد.

 

ملاحظه مي­كنيد كه واژه­ي «شير» با مفهومي كه ايجاد مي­كند براي شير آب مورد استفاده قرار گرفته است. ضمناً فعل­هاي توركي به صورت مصدر در اين مورد عبارتند از:

 

- شاريلداماق

 

- شيريلداماق

 

- شورولداماق

 

يعني، هر سه شكل فعل وجود دارد. واژه­هاي «شير دادن»، «شيريلتي»، «شيرراتان»، «شورولقان»، «شورولتو» و ... نيز از اين مصدرها ساخته مي­شوند. «شيرآب» نيز از اين مصدرهاست و توجيهاتي از قبيل «ساخته شدن شيرآب به صورت شير درنده» و ... از روي ناچاري است كه باعث مي­شود محققان راحت­طلب دست به جعل و يا خيال­پردازي بزنند.

 

چهارباغ، كوير، و گاوخوني

 

چرا واژه و تركيب «چهارباغ» وجود دارد ولي «سه باغ»، «پنج باغ» و ... وجود ندارند؟ گفتني است كه اين تركيب نيز از مواردي است كه فارسي بدون هيچ ملاحظه­و تعارفي فوراً مهر «چهار» كذايي خود را بر آن زده است. قبلاً راجع به واژه­ي «چر» بحث شد كه البته بسيار گسترده است و بحث ائتيمولوژيكي آن در حوصله اين بحث نيست. در اين مورد نيز وجود واژه­ ي «چر» در ابتداي «باغ» باعث برداشت فارسي زبان از آن به عنوان «چهار» شده است.

 

اين تركيب يعني «چهارباغ» به صورت «چرباغ» به وسيله­ ي صفويان از آذربايجان به اصفهان برده شده است. «چرباغ» كه در ادبيات عاشقانه­ ي توركي مثل «اصلي و كرم» به كرات از آن ياد مي­شود دقيقاً به معناي «پارك» به مفهوم امروزي است.

 

به چند مورد ديگر از واژه­هايي كه اسم مكان و جايي هستند دقت كنيد:

 

- لوت (عريان): بيابان لوت

 

- كوير = كَوَ (خشك، بي­حاصل، بدرد نخور) + يئر (زمين) : بيابان كوير

 

حالا به اسم بي­مسماي «باتلاق گاوخوني» دقت كنيد كه هيچ ربطي به «گاو» و «خون» ندارد و كاملاً ساده به اين صورت است: «قوخونني = قوخونّي» Qoxunni (يعني داراي بوي تند و زننده و اين­گونه هم هست). توضيح اينكه در توركي اگر اسم به صداي «ر» و يا «ن» ختم شود به جاي پسوندهاي «- لي»، و «- لو» صداهاي ياد شده تكرار مي­شود. مثلاً:

 

- تهرانلي = تهرانني = تهرانّي

 

- اهرلي = اهرري = اهرّي

 

اين نكته در مورد تورك­هاي مركز (اراك، قوم، همدان، و ...) و به خصوص اطراف اصفهان شديدتر است.

  •  

 



بؤلوم : ديل یازار : bozkurt 2 باخیش

از روح باكري و شهداي آزربايجان خجالت بكشيد.

۲۶ تير ۱۳۹۰

ده نمكي در اخراجي هاي ۳ ملت تورك آذربايجان را مردماني ترسو ، دروغگو ، فرصت طلب ، خرافاتي ، هوسران بچه زا ، عقب مانده ، تفريح براي ديگران و ... به تصوير كشيده است. عجب دردي است!

 

ملت آذربايجان حتما فيلم اخراجي هاي ۳ را ببيند

 آقاي ده نمكي ، ما كه هيچ! ، حداقل به باور خودت از روح باكري و شهداي آذربايجان خجالت بكشيد

هنر و شاخه هاي آن چون سينما بازتاب تفكر ، انديشه ، جهان بيني و ... ملتي است كه به نام ، زبان و فرهنگ او محصولي توليد و در معرض ديد افكار عمومي در داخل كشور و خارج از آن قرار مي گيرد. اين محصول مي تواند نشان دهنده آرمان ها و توجه به كرامت انساني آن ملت باشد و نشان دهنده فرهنگي باشد كه به عنوان فرهنگ غالب در يك كشور نقش ايفا مي كند. اما اين نقش ايفا كردن يك فرهنگ غالب در يك كشور چند مليتي چون ايران بايد طوري باشد كه قدرت آن فرهنگ را به نمايش بگذارد نه ضعف آن را كه با تخريب و حمله به تمدن و فرهنگ و زبان ملل ديگر و تحقير آن براي خود جايگاه به وجود آورد. جايگاهي كه بي هويتي و بي ارزشي و نگاه شوونيستي و در شرايط حاد ، نژاد پرستي يا فاشيسم را به نمايش بگذارد. سينما بهترين گزينه براي عيان شدن چنين نگاه هايي در يك كشور چند مليتي است.

از اوايل سال ۱۳۹۰ شمسي فيلمي در سينماهاي ايران اكران شد كه هواداراني از يك طيف فكري و فرهنگي جامعه آن را در چارچوب ارزش هاي مورد قبول خود مي پسنديد و حمايت مي كرد. اين در حالي بود كه طيف هاي ديگري نه تنها در تلاش بودند به خاطر لج يا اعتراض اجتماعي آن را تحريم نمايند كه رقيبي نيز بر آن معرفي كنند.

اخراجي هاي 3 به كارگرداني و نويسندگي شخصي بنام مسعود ده نمكي ادامه سلسله وار ۱ و ۲ آن اخيرا وارد شبكه توزيع و نمايش خانگي شده است. اينكه چرا اين نوشته بعد از نزديك به ۴ ماه از اكران اين فيلم نوشته مي شود عدم رويت آن توسط نويسنده در مدت نمايش در سينماها بود و ديدن اتفاقي آن به لطف مجاني رسيدنش به دستش مي باشد.

ده نمكي كسي است كه پله هاي تجربه و انتخاب را در اين كشور از هر حيث به خوبي بالا آمده و با توجه به نگاه ويژه آن به نسلي كه درگير جنگ بوده ، بيمه حمايتي و مصونيت فرهنگي - سياسي خاصي را به نام خود كرده است كه مي تواند پا را بر روي بسياري از خطوط قرمز فكري و باوري ، گذاشته و به شكستن برخي تابوهاي تصويري اقدام كند.

آهنگ ها و ترانه هايي كه استفاده از آن در اخراجي ها مجاز و براي امثالي مثل من و نسل من چنانچه در ماشين و در خيابان گوش داده شود و اندكي ولوم بالا داشته باشد غير مجاز و به جرم آلودگي صوتي به خواباندن يك هفته اي ماشين در پاركينگ و طي مراحل قانوني از كلانتري تا شوراي حل اختلاف را به ارمغان مي آورد.

مصونيتي كه ده نمكي از بابت چساباندن خود به طيف نسلي از آدم هايي كه هزينه هاي جنگ ۸ ساله با عراق را پرداخت كرده اند و خود را صاحب كشور و هر آنچه كه هست مي دانند! ، از او تريبوني براي فرياد زدن و حق خواهي بيشتر براي آن نسل فراهم آورده است. نسلي كه در هر يك از پلان ها تصويري طلب كارانه خود را به بيننده مي كوبد كه شما وام دار و بدهكار اين نسل هستيد و بايد اداي حق را به جا آورديد. نسلي كه به عنوان طلب كار به مخاطب حمله مي كند و هر آنچه را مي كند و هر آنچه را كه به عنوان امتياز در دست دارد و به او ارايه مي شود موجه جلوه مي نمايد. موجه اي كه هنوز افرادي از نسل هاي جنگ هاي پيشين ايران نظير چالدران ، جنگ هاي ايران و روسيه دوره قاجار و ... زنده اند و هزينه هاي پرداختي به آن را به ياد مي آورند و دم نمي زنند.

ده نمكي در اخراجي هاي ۳ ، نگاهي را با نشان دادن ۳ طيف فكري به نمايش گذاشته است كه نياز به تامل و بازبيني خاصي دارد كه شايد تا كنون به خاطر جايگاه او و حاميانش كسي به اين موضوع توجه نكرده و يا علنا بروز نداده است:

۱- حاج دكتر صالح گرينوف؛ نامزدي كه ريشه تورك آذربايجاني دارد و نسلش به قاجار مي رسد.

۲- مهندس اكبر دباغ؛ نامزدي كه در دوران بحران از كشور فرار كرده و به هوسراني و ... مشغول بوده است.

۳- سيدمرتضي هاشمي؛ نامزدي كه تمام و كمال ، آن كسي است كه دلسوز مملكت  و از نسلي كه براي جنگ هزينه كرده است.

روند فيلم و معرفي نامزدها و نحوه فعاليت ايشان از اول ، طيف خاصي از جريان هاي فكري موجود در جامعه كنوني ايران را به نمايش مي گذارد! ، به خصوص با رنگ هايي كه انتخاب و نمايش داده مي شود و كنايه از وقايعي است كه در انتخابات ۸۸ رياست جمهوري ديده شد. نمايشي كه در آن نسل كنوني كشور يعني من و امثال من به دنبال رقص ، مشروبات و مخدرات ، مسايل جنسي و روابط آزادانه بين دختر و پسر هستند و به هيچ چيز ديگري به غير از اين مسايل فكر نمي كنند ، باور ندارند و حتي در مخيله يشان نمي گنجد. نسلي كه فيلم اعتراف مي كند كه تنها ابزاري است براي گرم كردن بازار انتخابات و مشروع جلوه دادن آن سه طيف. طيفي كه احساس و خواسته هاي نسل كنوني جامعه پشيزي برايشان ارزش ندارد.

ده نمكي ديگاهي را راجع به ساير ملل ساكن در ايران به خصوص ملت تورك آذربايجان توسط فيلم اخراجي هاي 3 به نمايش مي گذارد كه از روزي كه رضاخان به قدرت رسيد توسط پان فارسيست ها با سياست " يك ملت ، يك زبان و يك فرهنگ " تاكنون در سياست هاي فرهنگي تلويزيوني و سينمايي اجرا و دنبال شده و اخيرا با پيشنهاد واحد پول " پارسي " خود را دوباره عيان كرده است.

او سياست حقير و ترسو جلوه دادن ، دروغگو و حقه باز ، هوسران و عياش ، افرادي كه فقط به دنبال توليد مثل و بچه زايي هستند ، كفتر باز ، فيلم باز و ارازل و اوباش كه گنجينه يشان پنجه بوكس هايشان است و كاري به غير شالاتان بازي ندارند با ايفاي نقش اكبر عبدي و شخصيت شريفي نيا براي توركان آذربايجان ايران به نمايش مي گذارد. شريفي نيا يا حاجي گرينوف كه يك تورك است براي رسيدن به قدرت و بردن انتخابات به هر كاري رو مي آورد ، از تحريف تاريخ جنگ و جايگاه خود گرفته تا توسل مادرش به جادو جنبل.

ده نمكي با اين كار نه تنها سربازان آذربايجاني جنگ ايران و عراق را افرادي شارلاتان و فرصت طلب معرفي مي كند بلكه خود دست به تحريف و توهين باور نكردني در طيف همسنگران خود در قالب لشگر عاشور ، تيپ حضرت عباس ، لشكر محمد رسوالله آذربايجان و ... مي زند كه به خود زني و تصويه حساب قومي نزديك است تا دلسوزي.

ده نمكي تا آخر فيلم اين نكته را مي خواهد به طيف نسل كنوني نشان دهد كه هنوز حرف هاي زيادي را براي نسل جديد نگفته است نسلي كه بايد بيشتر بداند.

آقاي ده نمكي قسمتي از آن نسل ؛ نسل من است از آذربايجان ، نسلي كه هواداران آقاي گرينوف را خر سوار نشان داده اي ، اين يعني دنبال كردن همان سياستي كه جوك مي ساخت و تورك خر مي گفت ، نسلي كه امروز خواسته هايش را به خاطر فضاي بسته فرهنگي و رسانه اي موجود توسط تيم تيراختور در استاديوم سهند فرياد مي زند. راستش را بگو: براي نسل امروز آذربايجان چه نقشه ها كشيده ايد كه تا كنون نتوانسته ايد همه آن را به طور كامل براي ايشان بيان كنيد؟!

آقاي ده نمكي حداقل اگر يه كمي به آنچه كه در تيزر آخر فيلمت با ترانه مي خواني باور داشتي از روح باكري ها خجالت مي كشيدي و به خاطر پول ، چنين توهين ها و تحقير هايي را در حق ملت بزرگ آذربايجان كه خدمت و خدماتشان در تاريخ بر سرزمين ايران پوشيده نيست روا نمي داشتي!... حقيقتا كه حرف هاي زيادي است كه گفته نشده است و بايد گفته شود ... شايد اين بار در ساير فيلم هايت شفاف تر عيان شود تا نسل كنوني بهتر بفهمند آنچه را كه بايد بفهمد و بداند.

 



بؤلوم : آزربايجان یازار : bozkurt 2 باخیش

يكه تازي تبريز در جذب سرمايه ، براي چهارمين سال كسب رتبه اول

۲۵ تير ۱۳۹۰


رييس كميته سرمايه‌گذاري كلان‌شهرهاي كشور گفت: شهرداري و شهر تبريز همچنان رتبه اول جذب سرمايه‌گذاري‌هاي بخش خصوصي كشور را در اختيار دارد.

خبرگزاري شهريار به نقل از روابط عمومي شهرداري تبريز گزارش داد، مهندس نديم با اعلام اين خبر افزود: آخرين و تازه‌ترين بررسي‌هاي آماري از عملكرد كلان‌شهرهاي كشور نشان مي‌دهد كه شهرداري و شهر تبريز همانند چهار سال گذشته ، همچنان پيشتاز جذب سرمايه گذاري بخش خصوصي در طرح‌‌ها و پروژه‌هاي عمراني خدماتي كشور بوده و رتبه اول كشوري را در اختيار دارد.



بؤلوم : سياست یازار : bozkurt 1 باخیش

تغييرقانون اساسي درمراكش و رسمي شدن زبان آمازيق دركنارزبان عربي

۲۵ تير ۱۳۹۰


روز اول ژوئن 2011 مردم مراكش به رفراندوم تغيير قانون اساسي راي دادند . از سي و دو ميليون نفر مراكشي 5/19 ميليون نفرواجدشرايط راي دادن هستند كه ازاين عده 13 ميليون نفر كارت انتخابات گرفته بودند و 72 در صد از آنان درانتخابات شركت كردند و 98 درصد از شركت كنندگان به تغييرات پيشنهادي راي مثبت دادند . پنج حزب كوچك چپ و اسلامي و فعالين جنبش 20 فوريه رفراندوم را تحريم كرده بودند زيرامعتقدند كه اختيارات شاه دراين قانون فوق العاده زياد است آنها مي گويند ، شاه بايد سلطنت كند نه حكومت .(1)

 

جنبش دموكراسي خواهي درخاورميانه كه با آغاز سال 2011 عموميت يافت درهمه كشورها بيكسان پيش نرفت و برخورد رهبران كشورهاي عرب با اين جنبش نيز گاهي دورانديشانه وگاهي بي خردانه بوده است اين جنبش كه بهار عرب نام گرفته همچنان درحال گشودن مرزهاي جديد است وازتغييرات سياسي فراترمي رود وعرصه هاي فرهنگي واجتماعي را دگرگون مي سازد كه يكي ازبهترين نمونه هاي پيشرفت صلح آميزآن دركشورمراكش است .

 

 درمراكش ازبيستم فوريه 2011 يك خيزش عمومي متاثرازانقلابات تونس ومصرشروع شد كه تركيب شركت كنندگان آن ازجوانان مبارزاينترنتي گرفته تا چپ افراطي وبخشي از روشنفكران را دربرمي گرفت اما استخوانبندي حركتي كه عنوان «20 فوريه» را براي خودحفظ كرد بربرهاي مراكش تشكيل مي دادند كه خواهان رسميت يافتن زبان مادري خود يعني زبان «آمازيق » بودند . حزب متحد آمازيق ها كه بصورت مسالمت آميزمبارزه مي كند بهارعرب راغنيمت شمرد ويكي ازخواسته هاي تاريخي بربرهاي مراكش رابه خواست اصلي شركت كنندگان درجنبش 20 فوريه تبديل كرد و خواهان تغيير ريشه اي قانون اساسي و رسمي شدن زبان «آمازيق» گرديد وپادشاه 48 ساله مراكش ملك محمد ششم كه جانشين پدرش ملك حسن دوم شده ودوازده سال است درمراكش حكومت ميكند در9 مارس اعلام كرد كه صداي مردم مراكش را شنيده است وآماده است قانون اساسي را تغيير دهد .

 

محمد ششم دريكي ازمصاحبه هايش گفت كه خواهان تبديل مراكش به دموكراسي پارلماني سلطنتي نظيرانگستان است وي همچنين درمصاحبه با روزنامه واشنگتن پست مي گويد كه دوازده سال بود من بفكراصلاحات اساسي در مراكش بودم وبهارعرب اين فرصت را به من داد تا آرزوي خود را برآورده سازم .

محمد ششم ضمن جواب دادن به خواست مردمش ،مشروعيت خود راتقويت مي كند و پايه هاي حكومتش را نيز مستحكم مي سازد .اجداد  خانواده سلطنتي مراكش ازقرن سيزدهم درقدرت هستند وازخانواده بني هاشم ومتصل به خانواده پيغمبراسلام مي باشند كه ازاين طريق رهبرمذهبي مراكشي ها نيز محسوب مي شوند. درضمن مراكش تنها كشورغرب آفريقاست كه از قرن هفتم ميلادي ساختارحكومت مركزي داشته است. محمد ششم مقام پادشاهي فرماندهي كل قواو حق نظارت بردولت را حفظ ميكند ودرعين حال شخص شاه كه درقانون اساسي قبلي مقدس بود وكسي حق انتقاد ازاورانداشت درقانون جديد كلمه مقدس حذف شده وپادشاه انتقاد پذيرشده است نخست وزيرنيز بايدازطرف حزبي كه درانتخابات اكثريت را بدست آورده است انتخاب شود وقدرت اجرائي دردست نخست وزيرخواهد بودوحق انحلال پارلمان راخواهد داشت .(2)

تغييرات قانون اساسي عليرغم كاستي هائي كه دارد در نوع خود يك گام بلند بسوي دموكراسي است در قانون جديد كه در 180 ماده و چهارده فصل تنظيم شده حق زندگي براي همه برسميت شناخته شده كه معني حقوقي آن اينست كه حكم اعدام در مراكش لغو مي شود . در باره حقوق شهروندي ، برابري زنان با مردان ، رعايت حقوق بشرو حقوق مليت ها ، قوانين بين المللي به سنن و قوانين داخلي اولويت دارند يعني تمام قوانين عام بين المللي بدون عنوان كردن انطباق آنها با قوانين داخلي و دين وسنت قبول هستند.

 

اما تغييراصلي درقانون اساسي جديد كه درنوع خود انقلابي است كه زلزله سياسي درشمال آفريقا ايجاد خواهد كرد به تعريف هويت كشورمراكش وتركيب ملي آن مربوط است . برطبق قانون اساسي جديد كشورمراكش كثيرالملله وچند فرهنگي تعريف مي شود كه ازعرب ها ، اندلسي ها ، بربر ها ، حسني هاي صحرا ، يهوديان ، آفريقائي ها ومديترانه اي ها تشكيل شده است و زبان آمازيق ( زبان بربرها) همراه با زبان عربي زبان رسمي مراكش مي شود . ترجمه عين ماده قانوني كه هويت مراكش را تعريف مي كند بقرار زير مي باشد:

 

« مراكش هويت متكثر دارد وازهمزيستي اعضاي تشكيل دهنده اش ، عرب اسلامي ،آمازيق، حسني صحرائي بوجود آمده وبافرهنگ آفريقائي ، اندلسي ،عبري ومديترانه اي غني شده است، عربي وآمازيق دوزبان رسمي كشور هستند » (3)

 

اصلاحات درقانون اساسي درجامعه مراكش ازطرف اكثريت پذيرفته شده و عموم آنراتائيد كرده اند ولي بخش مرفه جامعه مخالف آن بوده اند زيرا مي ترسند كه اين اصلاحات نظام سياسي مراكش را بي ثبات كند ونهايتا به انقراض سلطنت منجرگرددو منطقه اي كردن قدرت سياسي تماميت ارضي را بخطر بياندازد اما راديكال ها ومخالفان مي گويند محمد ششم همه چيز راداده تا هيچ چيزندهد.او همچنان اهرم هاي اصلي قدرت را در دست خود دارد. او كليد دولت را به نخست وزير داده ولي شاه كليد را در جيب خود نگهداشته است . (4)

 

حزب عدالت و پيشرفت كه حزب اسلاميون مراكش است ضمن قبول تغييرات قانون اساسي مخالف رسميت زبان آمازيق است زيرامعتقد است كه اگرآمازيق رسمي شود زبان عربي تضعيف مي شود . يكي ازصاحبنظران مراكشي درپاريس به صاحب اين قلم گفت :« كساني كه به بهانه هاي ديني ويا ناسيوناليستي با رسمي شدن زبان آمازيق مخالفت مي كنند درعمل خودشان فرزندان خود را به مدارس فرانسه زبان مي فرستند يعني به زبان عربي نيزارزش قائل نيستند ».

در پيش نويس اوليه تغييرات قانون اساسي آزادي وجدان قيد شده بود اما دريغ كه با فشار حزب عدالت و پيشرفت حذف شد .آزادي وجدان اگر قانوني شود راه را به حق تغيير دين براي افراد باز مي كند و نداشتن دين را نيزحق طبيعي مي داند كه از پايه هاي اصلي مدرنيته است ولي متاسفانه اسلاميون آنرا قبول ندارند.

 

تاثيرات بيروني اصلاحات قانون اساسي درهمه كشورهاي منطقه كه حكومت هاي متمركز دارند محسوس خواهد بود و بيش ازهمه درالجزايرتاثير سياسي خواهد داشت زيراشش ميليون نفرازمردم الجزايربزبان آمازيق حرف ميزنند ويك جنبش ملي بسيارقدرتمند درميان كابيلي هاي الجزايروجود داردكه خواهان خودمختاري ورسمي شدن زبانشان هستند ودراين راه قربانيان زيادي داده اند همچنين مراكش والجزايردرمورد صحراي غربي با هم اختلاف دارند و مراكش بابرسميت شناختن موجوديت ملت صحراي غربي وكثيرالملله اعلام كردن مراكش وايجاد سيستم عدم تمركز قدرت سياسي ، دست الجزاير را درصحراي غربي مي بندد.دراين قانون اختيارات كامل به مناطق داده مي شود و رژيوناليسم به رسميت شناخته مي شود .

 

كليه كشورهائي كه بعد ازجنگ اول درمنطقه خاورميانه وازروي مدل دولت - ملت وودروويلسون رئيس جمهورامريكا ساخته شده اند كه ايران نيزازجمله آنهاست وهمچنين كشورهاي شمال غرب افريقا كه بعد از جنگ دوم استقلال پيدا كرده اند همگي اولگوي مشابه يك كشور ، يك زبان ، يك ملت را دارند كه با تركيب ملي وواقعيت تاريخي انها مغاير است واكنون اولين باراست كه يكي ازاين دولت- ملت ها كشورخودرا داوطلبانه كثيرالملله اعلام مي كند ودوزبان را زبان رسمي مي سازد .البته قبل ازآن درعراق وافغانستان اين عمل صورت گرفته بود ولي درهردومورد با جنگ وتوسط نيروهاي خارجي تحقق يافته بوداما درمراكش بصورت مسالمت آميزوبا اصلاحاتي كه توسط حاكميت انجام ميگيرد كشوروملت بصورت واقعي تعريف مي شوند وبا خواست ملت فرمول استعماري سابق بدور انداخته مي شود.

 

بايد ديد اين اصلاحات درعمل تا كجا پيش خواهد رفت وتاثيرات داخلي وخارجي آن چه خواهد شد درهرصورت يك گام اساسي برداشته شده وچون خواست اصلي بربرها كه رسمي شدن زبان مادريشان بود برآورده شده است لذا بربرها از جنبش 20 فوريه كنار مي روند واين جنبش كه تاهفتادهزارنفر راسازماندهي ميكرداكنون به عناصر راديكال محدود شده است عناصري كه مي گويند محمد ششم به وعده هائي كه در نهم مارس داده بود عمل نكرده و بعد از بخون كشيده شدن بهار عرب درليبي وسوريه وافت نسبي آن درسايرسايركشورهاي عربي ،اهرم هاي اصلي قدرت را در دست خود نگهداشته ومشروطه پارلماني نظيرانگستان كه وعده اش را داده بود فراموش مي شود و پادشاه با قانون جديد همه اختيارات يك ديكتاتورنظير فرماندهي كل قوا ورياست هيئت وزرا وتائيد صلاحيت قضات را براي خود نگه مي دارد وازتفكيك واقعي قوا خبري نيست . (5)

 

بنظر مي رسد كه حتي اگراصلاحات قانون اساسي فقط به تعريف هويت مراكش محدود مي شد بازهم كار بزرگي انجام گرفته است زيراكثيرالملله شناختن مراكش ورسميت زبان آمازيق بموازات زبان عربي وايجاد سيستم عدم تمركز قدرت سياسي دگرگوني هاي شگرفي بدنبال خواهد داشت بربرهاي مراكش درست اززمان استقلال آن كشورازاستعمار فرانسه دردهه پنجاه ميلادي همواره براي برسميت شناخته شدن زبان آمازيق مبارزه كرده اند وبعدازاين مراكش نمونه اي خواهد شد كه بربرهاي ديگركشورهاي شمال افريقا خواهان حقوق برابربا بربرهاي مراكش خواهند شد وهيچ دولتي نخواهد توانست بگويد كه اگردوزبان دريك كشوررسمي شوند وحدت ملي وتماميت ارضي بخطرمي افتد .

 

علاوه بركشورهاي شمال افريقا كه بربرها درآنجاها زندگي مي كنند ساير كشورهاي منطقه خاورميانه نيزكه تركيب چند مليتي دارند ازجمله ايران ازتاثيرات الگوي مراكش بركنارنخواهند ماند وبه نسبت آگاهي هائي كه سايرملل ازاوضاع مراكش پيدا مي كنند بهمان نسبت براي گرفتن حقوق ملي ورسمي كردن زبان مادري اقدام خواهند كرد .

 

اكنون كه زبان آمازيق درمراكش زبان رسمي شده است رهبران بربرها اصراردارند كه درقانون جديدزبان آمازيق نبايد زبان دوم حساب شود بلكه بايد درست برابربا زبان عربي نوشته شود وازامكانات برابربا زبان عربي بهره مند شود. نحوه اجرائي كردن زبان آمازيق بعنوان زبان رسمي با يك قانون ويژه كه بتصويب پارلمان خواهد رسيد مشخص خواهد شد.

 

زبان آمازيق تاريخ طولاني دارد . ازپنج هزارسال پيش درشمال آفريقا تمدن آمازيق وجود داشت كه بسيارگسترده بود قبل ازميلاد يوناني ها و رومي ها به غرب افربقا لشكركشيده اند وقتل عام انجام داده اند با پيدايش دين مسيحيت ،اولين اجتماعات مسيحي درهمين نقطه شكل گرفت وسنت آگوستين ازقديسين اوليه ومعروف مسيحيت ازميان آنان برخاست درقرن پنجم واندال ها ازاسپانيا وارد غرب افريقا شدندوتونس ومراكش امروزي را ويران كردند درقرن ششم بيزانس حاكميت خودرا در اينجا برقرارساخت ودرقرن هفتم اعراب به منطقه حمله كردند وهركه چند «الكاهنه» ملكه آمازيق ها مقاومت زيادي بخرج دادولي نهايتا آمازيق ها دين اسلام راپذيرفتند اما چندي بعد همراه باجنبش خوارج عليه خلافت شورش كردند وازاين به بعد مردم بومي كه بزبان آمازيق حرف مي زدند توسط اعراب « بربر» ناميده شدند .(6)

 نه حمله يونان ، نه حمله روم ، نه مسيحيت ونه اسلام نتوانست زبان آمازيق را نابود كند وامروزاين ققنوس دوباره ازخاكستر خود متولد مي شود .زبان شناسان زنده ماندن زبان آمازيق را بعد ازآنكه بارها تا نابودي اكثريت جمعيت وامحاء فرهنگي پيشرفته از استثنائات تاريخي مي دانندكه نه تنها زبان آمازيق مانند زبان مصر باستان وفينيقيه وسومرازبين نرفته بلكه توانسته است فرهنگ آمازيق را نيز زنده نگهدارد. براي درك فشاري كه روي اين زبان بوده كافي است درنظرگرفته شود كه زبان عربي زبان دين ، زبان قرآن و زبان مقدس بود بنابرين هركس به آن زبان حرف نميزد غيرمتمدن ووحشي ناميده مي شد وآمازيق ها رانيزبربرووحشي ناميدند . اما مردمان بومي ضمن يادگرفتن زبان عربي زبان اصلي خودرانيزحفظ كردندودانشمندان نامداري همچون ابن رشدواين بطوطه به تمدن بشري اهداء كردند .

 زبان آمازيق تحقير شد ، سركوب گشت ،ممنوع گرديد اما به حيات خود ادامه داد وهم اكنون حدود سي وسه ميليون نفردر دوازده كشور در نيمه شمالي  قاره آفريقا به اين زبان صحبت مي كنند كه دراصطلاح عامه زبان بربرنايده ميشود اما درميام مردمي كه به اين زبان حرف مي زنند بربربمعني وحشي نيست بلكه نامي است مانند هرنام ديگر . تنها درالجزايرمتكلمين به اين زبان سرشماري شده اند كه تعدادشان شش ميليون نفراست وچهارميليون ازاين شش ميليون به لهجه اي از زبان آمازيق حرف مي زنند كه لهجه كابيلي (قبايلي) ناميده مي شود .(7)

 

معني آمازيق درخودزبان آمازيق يعني « انسان آزاد» وكسي كه به اين زبان حرف بزند« تامازيق» ناميده مي شود. لغات عربي و فرانسه بصورت وسيع وارد زبان آمازيق امروزي شده است اما اصالت زبان همچنان حفظ شده بيش ازچهل درصد از مردم مراكش به اين زبان حرف مي زنند لهجه حسني زبان آمازيق درصحراي غربي مراكش متداول است ودرهريك ازكشورهاي ليبي وتونس نيزبيش ازيك ميليون نفر بزبان آمازيق حرف مي زنند . زبان آمازيق با رسم الخط « تي فيناق» نوشته مي شود كه خود تي فيناق نيز ادامه خط «ليبيك» است . ليبيك قديمي ترين خطي است كه بشربكاربرده كه بصورت ايده نگاري است وخطوط ساده هندسي ميباشد مصريان قديم بربرهاي غرب آفريقا را« ليبو» ميناميدند ونام كشورليبي نيزازآن ساخته شده است .باستان شناسان معتقدند كه بعلت رونق دريانوردي و تجارت درحوزه شرقي مديترانه اختراع خط براي فرستادن پيغام ، بستن قرارداد ومحاسبه خريد وفروش لازم بوده وچون احتياج مادراختراعات است لذااين خط اختراع شده است . خط آمازيق كه هنوز بصورت اوليه خود درميان قبايل « تووارق»در شمال نيجريه بكار ميرود مقدم برخط هروگليف وخط ميخي وفينيقي مي باشد ومي توان گفت كه پدرهمه خط هاي سيلابيك است .

خال كوبي روي بدن انسان ازابداعات آمازيق هاست و روي دست و پا و پيشاني حروف تي فيناق را خالكوبي مي كردند و درواقع تعلق شخص به قبيله و خانواده و هنر وي را خالكوبي مي كردند . نوشته هاي قديمي بزبان آمازيق روي خنجر يا زيورآلات وهمچنين روي ظروف سفالي و روي پاپيروس باقي مانده اند قديمي ترين نوشته بزبان آمازيق سنگ نوشته اي است كه درموزه قاهره نگهداري مي شود چهار هزار سال قدمت دارد. تعداد زيادي افسانه واسطوره سينه به سينه وبطور شفاهي و بيشتر توسط زنان بزبان آمازيق از زمانهاي بسيار دور حفظ شده وبه نسل امروزي تامازيق ها رسيده است .(8)

 

درقرون وسطي زبان آمازيق با خط عربي نوشته مي شد وازقرن نوزدهم به بعد هم نوشتن با خط لاتين متداول شده واكنون يك پليس كامپيوتري ساخته شده است كه آمازيق نو را به عربي ولاتين بر مي گرداند  . ابن خلدون بزرگترين جغرافي دان قرون وسطي با توجه به اعتقادات مذهبي آن دوره بربرها راكه خود نيزاز آنان مي باشد از نوادگان حضرت نوح ميداند وميگويد كه يكي ازپسران نوح «افريقوس» نام داشته كه بربرها از پشت اوهستند ومحل زندگي و حكومت خود را« آفريقيه » ناميده اند . مورخين اسلامي ترك ها را نيز ازاعقاب حضرت نوح مي دانند واين درحالي است كه قبل از پيدايش اديان توحيدي نوح نام خداي نوربوده است .

 

زبان آمازيق درجنوب صحراي افريقا نيز كاملا رايج است ودرنيجريه ، مالي وموريتاني عشاير وروستائيان به اين زبان تكلم مي كنند. در دوره استعماركه فرانسوي ها ، انگليسي ها ، ايتاليائي ها واسپانيائي ها كشورهاي شمال افريقا رابين خود تقسيم كرده بودند زبان آمازيق تحقير مي شد وزبان افراد بيسوادودورازتمدن ناميده ميشد بدينجهت جوانان متكلم به زبان آمازيق وقتي به مدارس ميسيونهاي مسيحي ميرفتند احساس حقارت ميكردندوازخود خجالت ميكشيدند ورفته رفته كاربه آنجا مي رسيد كه از زبان خودشان نفرت پيدا بكنند واين بمعني آسيميلاسيون كامل بود اماامروز آشنائي با زبان آمازيق افتخارمحسوب ميشود وفستيوال « تيم تار» كه هرساله درجنوب مراكش برگزار ميشود وجشن شعروآوازآمازيق است بيش ازنيم ميليون نفراز علاقمندان اين فرهنگ رابسوي خود جلب مي كند .

 

البته بعد ازاستقلال كشورهاي شمال آفريقا تا اندازه اي به زبان آمازيق توجه شدامانه بعنوان زبان رسمي بلكه بعنوان زبان فولكلوريك كه ضرب المثل ها ودوبيتي ها به آن زبان بوده وتنها درتونس ومراكش بود كه به ارتقاء اين زبان همت گماشتند والفباي باستاني آنرااحياء كردند كابيلي ها نيز درمدرن كردن اين زبان زحمت زياد كشيده اند . الفباي قديمي حروف با صدا نداشت وعلاقمندان و دانشمندان اين زبان حروف صدا داراختراع والفباي نوين ايجاد كردند درمراكش انستيتوي سلطنتي آمازيق تاسيس شده كانال دوم تلويزيون مراكش اخبار رابزبان آمازيق پخش مي كند اخيرا دولت قطريك تلويزيون جديد براي شوراي انتقالي ليبي ايجاد كرده كه بخشي از برنامه هايش بزبان آمازيق مي باشد ويك حزب سياسي هويت طلب بنام « اتحاد بربرهاي مراكش» نيز وجود دارد كه تابه حال براي رسمي شدن زبان آمازيق مبارزه ميكرد . كنگره جهاني آمازيق هانيز درميان دياسپوراي آمازيق زبان دركشورهاي اروپائي وامريكا فعال هستند .

 

ماشااله رزمي  دوم ژوئن 2011 - پاريس



بؤلوم : آزربايجان یازار : bozkurt 0 باخیش

كينه توزي محسن رضايي عليه آزربايجان

۲۵ تير ۱۳۹۰


كي از دشمنان شناخته شده و قسم خورده آزربايجان ، آقاي سبزوار رضايي معروف به محسن رضايي مي باشد و تك تك سلولهاي وي ، دشمني با آزربايجان را نعره مي زند . اين فرد سر دسته باند مافياي سيگار در ايران مي باشد و جند سال پيش كه پسرش به آمريكا پناهنده شد گوشه اي از جنايات وي را برملا كرد .اين فرد به عنوان جنايتكار بين المللي تحت تعقيب اينترپل ميباشد.



بؤلوم : سياست یازار : bozkurt 0 باخیش

احتمال كشف ذخاير جديد نفت در آزربايجان جنوبي قوت گرفت

۲۵ تير ۱۳۹۰

سرپرست وزارت نفت  ايران از احتمال كشف ذخاير جديد نفت در منطقه مغان اردبيل خبر داد و اعلام كرد: در حال حاضر در تمامي حاشيه‌هاي درياي خزر مطالعه براي استحصال ذخاير نفت توسط وزارت نفت در حال انجام است.



بؤلوم : یازار : bozkurt 0 باخیش

قدرت و امكانات زبان تركي

۱۲ فروردين ۱۳۹۰

• هماهنگي اصوات يكي از زيباترين خصوصيات زبان تركي است كه باعث راحتي تلفظ و خوش آهنگي آن مي شود. در زبان تركي صداهاي خشن (O,U,A,I) و صداهاي نازك (Ö,Ü,E,Ə,İ) نمي توانند در ريشه يك كلمه با هم مخلوط شوند و با همان ترتيب فوق در كلمه مي آيند مانند: Gözəllik و Ayrılık. كلمات خارجي نيز حتي المقدور تحت تأثير اين قانون جالب قرار مي گيرند مانند كلمه عربي حسين (Hoseyn) كه در تركي Hüseyn و كلمه عربي عباس (Əbbas) كه در تركي (Abbas) گفته


بؤلوم : ديل یازار : bozkurt 1 باخیش

تراختور و تاثير آن بر بازگشت هويت

۶ اسفند ۱۳۸۹

سايت متحد هواداران- ديروز در برنامه موج فوتبال كه از شبكه سهند تبريز روي آنتن رفته بود شاهد چيزهايي بودم كه تا به حال اينچنين مرا به فكر نيانداخته بود. در اين برنامه محمد نصرتي كاپيتان متعصب تيم تراختور مهمان برنامه بود كه از اول برنامه تا آخر دست به تعريف و تمجيد از تيم تراختور و هوادارانش و شهر زيباي تبريز و مردم خونگرمش و خوشحاليش از بازي كردن در اين تيم و به اوج رسيدن توسط اين تيم نمود. در اوايل برنامه مجري برنامه تماسي را با آقاي درخشان برقرار كرد و ايشان با زبان شيرين و گوياي تركي و البته با لهجه اي شيرين شروع به صحبت كردن نمود كه از اين كار وي خوشحال و خرسند گشتم. بعد از اين تماس تلفني كنفرانس مطبوعاتي بازي تراختور و شاهين پخش شد كه در اين كنفرانس آقاي استيلي سرمربي تيم حريف يعني شاهين بوشهر بخشي از حرفهاي خود را به زبان تركي ايراد كرد كه ايشان نيز به تعريف و تمجيد از تماشاگران فهيم آذربايجان نمود و حتي خوشحالي خود را از برد تيم تراختور بيان نمود و به تمام هواداران تراختور تبريك گفت. در اواخر برنامه وقتي مجري برنامه از آقاي نصرتي درباره تيم تراختور پرسيد و



بؤلوم : فولكور یازار : bozkurt 3 باخیش

دشمن دشمن من دوست من است داستاني بيش نيست

۶ اسفند ۱۳۸۹

اين نوشته خطاب به كساني نوشته شده است كه علت سكوت آذربايجان نسبت به جنبش سبز را درك نكرده اند و براي يافتن علت تلاش نكرده بلكه طبق روال هميشگي شان اقدام به لجن پراكني نموده و فاصله شان را با آذربايجان و آذربايجاني بيشتر و بيشتر مي كنند.

 

خوانندگان محترم حتماً در چند روز گذشته در وبلاگهاي منتسب به جنبش سبز نوشته اي را مشاهده كرده اند كه به علت همراهي نكردن ملت آذربايجان با سبزها، هر آنچه در توان داشته در حق آذربايجاني ها توهين و ناسزا نثار داشته اند. در اين نوشته قصد نداريم آن ناچيزها و امثال آن را تبليغ نموده و نامي از آنها ببريم ولي به نوشته هاي يكي از آنها پاسخي خواهيم نوشت.



بؤلوم : سياست یازار : bozkurt 0 باخیش

1 | 2 | 3 |